اميدرضااميدرضا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

اميد مامان

براي پسر عزيزم

سلام مامان جوني پسر گلم الان توي هفته ي سي و دوم هستي عزيزم  اميد مامان ديشب با بابايي رفتيم سونو و شما رو ديديم جيگرم دكتر گفت وزنت 1850 گرمه .. خوشحالم عزيزم .. خيلي خوشحالم نگران بودم وزنت كم باشه كه خدا رو شكر دكتر گفت در حد نرماله و مشكلي هم نيست خدا رو هزارن بار شكر وقتي توي مانيتور سونو صورت قشنگت رو ديدم از ته دل خدا رو شكر كردم كه پسر نازم سالمه و داره لباي كوچولو و خوشگلشو تكون ميده .. شايدم به قول خاله كوچيكت داري برامون بوس ميفرستي عزيزم ايندفعه هم از سونو فيلم گرفتيم .. حتما برات نگهشون ميدارم تا وقتي بزرگ شدي از ديدنش لذت ببري عزيزم قربون ضربان قلب كوچولوت بشم .. فداي دست و پاي ناز و كوچكت بش...
23 شهريور 1390

برای پسرکم . آخرین روز هفته ی سی و یکم

سلام عزیز دلم .. خوبی امیدم ؟ میدونم که خوبی تکونای خوشگلت اینو بهم میگه چهارشنبه رفته بودم دکتر عزیزم .. گفت که خوب رشد کردی و وزن گرفتی خیلی خوشحال شدم عزیزم خیلییییییییی برام سونوگرافی نوشت برای هفته ی دیگه ولی من طاقت ندارم .. نمیتونم برای دیدنت تا هفته ی دیگه صبر کنم .. میخوام همین امروز یا فردا برم سونوگرافی و ببینمت امیدم راستی صدای قلب کوچولوتو ضبط کردم .. وای که چقدر خوشگل بود .. چقدر دوست داشتنی بود بی تاب اومدنتم عزیزم .. دلم میخواد زودتر بغلت کنم ...
19 شهريور 1390

برای امیدم

سلام امید گلم خوبی مامانی ببخش که این مدت نیومدمو برات ننوشتم .. زیاد حال و روز خوبی نداشتم ولی الان خوبم تکونای تو خوبم میکنه .. آرومم میکنه عزیز دلم رفتم سونوگرافی و گفتن نی نی ما صد در صد پسره   گل پسره   عزیز دل مامانو باباشه خیلی منتظر اومدنت هستم عزیزم .. خیلی الان توی هفته ی بیست و ششم هستی عزیزم ایشالا هر چه زودتر بزرگ و قوی بشی تا بتونی به سلامتی پای کوچولوتو به این دنیا بذاری و بیای پیش ما ...
19 شهريور 1390

برای گلم

سلام ماماني عزيز دلم ماماني هنوز منتظره چون دكتر رفته بود مسافرت و قراره همين شنبه بياد و من برم پيشش .. خيلي دلم ميخواد زودتر شنبه بشه تا صداي قلب كوچولوتو بشنوم عزيز دلم الان توي هفته ي نوزدهم هستي ... ميخوام از هفته ي بيستم هر هفته روز شروع همون هفته بيامو برات بنويسم از اتفاقاتي كه افتاده مامان جوني نميخواي تكون بخوري ؟ خيلي نگرانم ... آخه چرا تا حالا تكون نخوردي؟
5 تير 1390

برای عزیزم . اولین روز هفته بیست و یکم

سلام مامانی جونم خوبی عزیز دلم عمرم نفسم امروز اولین روز هفته ی بیست و یکمته مامان جون امروز تولد مامانیتم هست عزیزم امروز نوبت سونوگرافی دارم .. میخوام با بابایی جونت بریم روی ماهتو ببینیم .. دلم برات یه ذره شده جیگرم خیلی منتظرم عزیزم .. منتظر اینکه بیای تا بغلت کنم راستی دکتر گفت احتمالا نی نی جون ما پسره ولی امروز که برم سونو صددرصد معلوم میشه عزیز دلم خوشحالم ... خوشحالم از اینکه تکون میخوری مامان جون ... چقدم شیطونی عزیزم ... وقتی وول میخوری دلم برات ضعف میره ایشالا سالم بیای پیشمون ...
5 تير 1390

اولین حرفم برای عزیزم

سلام مامانی نمیدونی چقدر دوست دارم نمیدونی چقدر منتظر تکون خوردنتم هنوز دیر نشده ؟ نمیدونم چرا اینقده نگرانم ... دکتر گفت تا هفته ی بیستم جای نگرانی نیست یعنی هنوز سه هفته ی دیگه مونده چقدر انتظار سخته چهارشنبه نوبت چهارم دکترمه ... خیلی منظرم صدای قلبتو بشنوم ... دفعه ی قبل دکتر شنید ولی من نتونستم واضح بشنوم ... خیلی دوستت دارم عزیزم ... وقتی توی سونوگرافی هفته ی هشتم دیدم که قلبت ضربان داره همه ی دنیا رو بهم دادن منتظرم ... منتظر نوبت بعدی سونو تا بتونم دوباره ببینمت
14 خرداد 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به اميد مامان می باشد